۹/۳۰/۱۳۹۲

جستجو در پاییزی که از دست رفته است

سرانجام پس از سه هفته به خانه بازگشتم. سه هفته آزگار در تهران و شیراز. خوشحال از اینکه سرانجام پایان نامه دارد شکل و فرمی میگیرد، دارد سر و سامان میگیرد و گوش شیطان کر تا بهمن ماه تمام شده و رفته است پی کارش. می روم انقلاب، خیابان ایتالیا، آسانسور طبقه 8 کار نمی کند طبقه 7 را می زنم متعجب از اینکه ساعت ده دقیقه مانده به 16 و درب دفتر بسته است. صبر می کنم. شماره دفتر را می گیرم پاسخی نمی آید چندین و چند بار شماره را می گیرم اما باز هم خانم منشی جواب نمی دهد. شماره استاد را با ترس و لرزی که مبادا فکر کند فلانی بعد از چند ماه هم که آمده چه بی ملاحظه است و میداند هر 15 دقیقه وقت یک نفر است اما باز وسط صحبت هایم تماس گرفته، می گیرم. سلامی کرده و عذر میخواهم می گویم که درب دفتر منتظرهستم و کسی پاسخی نمیدهد می گوید ای وای که دفتر جابجا شده و آدرسش فلانجاست. از نگرانی متوجه نمی شوم چطور بجای آسانسور، 8 طبقه را از پله ها به طبقه همکف می خزم. خودم را می رسانم به ساختمان 4 طبقه نبش خیابان همان قهوه ای رنگی که استاد گفته. می روم بالا خوشحال و نگران... هر چه طی آن 5 دقیقه گفتم خاطرم نیست اما یادم است که گفت باید کار را بخواند بعد نظر بدهد. 4 فصل را دادم دستش و بیرون آمدم. در راه بازگشت به این فکر می کنم که با کلی زحمت بلیط گیر آورده ام که از جنوب بکوبم بیایم تهران آن هم با کلی دلواپسی از اینکه مبادا پروازی که قرار بود 6:50 برود سمت مهرآباد به دلیل بدی هوا 12:10 هم نرود و من بمانم که چه جوابی دارم بدم، روز بعد هم بکوبم 2 ساعت زودتر از خانه بروم بیرون که نکند سر وقت به دفتر نرسم... آن وقت همه اینها برای 5 دقیقه؟! یعنی نمیشد بجای پرینت کاغذی کارم را بر روی سیستمش بخواند؟!
بلیط برگشتم برای شیراز بود خوشحال رفتم آنجا که مثلا استراحتی بین درسی به خودم بدهم و دیداری با همسر و خانواده اش داشته باشم اما آنجا که بودم خبر رسید که استاد کار را خوانده و طبق خواسته ام به دوستی سپرده و گویا مواردی که قبلا بابتش کلی به به و چه چه کرده را زیر سوال برده و گفته فلانی کلی کار دارد انجام بدهد. از آن روز یک نوع نگرانی توأم با دلزدگی بر من حاکم شده... بعد از سه ترم دیگر نه از شوق و ذوق استاد مشاور و راهنما خبری هست نه تصور روز دفاع و حرفهایی که پایان نامه ام قرار است بگوید... می خواهم هرچه زودتر تمام شود و این فکر لعنتی تمام نشدن درسم بعد از 6 ترم رهایم کند بعد بروم با خیال راحت فیلم ببینم، کتاب بخوانم، موسیقی گوش بدهم، قدم بزنم، اصلا بروم سراغ اینکه فلان ماشین لباس شویی خوب است یا نه؟ یا که قیمت گوشت کوب برقی براون چقدر شده یا ساید بای ساید سامسونگ بهتر است یا دوو...اما من مانده ام و یک عالمه کار و یک آذر از دست رفته و یک دی ماه باقی مانده.